معماری و راز جاودانگی
معماری راه بی زمان ساختن
معماری راه بی زمان ساختن
کریستوفر الکساندر
Christopher Alexander
ترجمه : مهرداد قیومی بیدهندی
Translated by : Mehrdad Qayyoomi Bidhendi
با مقدمه دکتر مهدی حجت
Preface by : DR .Mehdi Hodjat
تقریظ
دیباچه مترجم
درباره طرز خواندن این کتاب
فهرست تفضیلی
فصل ۱. راهِ بی زمان
فصل ۲. کیفیت بی نام
فصل ۳. زنده بودن
فصل ۴. الگوی رویدادها
فصل ۵. الگوی فضاها
فصل ۶. الگوهای که زنده اند
فصل ۷. کثرت الگوهای زنده
فصل ۸. خودِ کیفیت
فصل ۹. گل و دانه
فصل ۱۰ . زبان های الگو
فصل ۱۱. زبان های الگو : دنباله
فصل ۱۲. قدرت خلاقه زبان
فصل ۱۳. از کار افتادن زبان
فصل ۱۴. الگوهای مشترک
فصل ۱۵. واقعیت الگوها
فصل ۱۶. ساختار زبان
فصل ۱۷. تکامل زبان مشترک شهر
فصل ۱۸. قدرت ژنتیکی زبان
فصل ۱۹. تشخص فضا
فصل ۲۰. هر بار یک الگو
فصل ۲۱. شکل دادن یک بنا
فصل ۲۲. شکل دادن مجموعه بناها
فصل ۲۳. رَوَند ساخت
فصل ۲۴. روند ترسیم و اصلاح
فصل ۲۵. پدید آمدن تدریجی شهر
فصل ۲۶. هویت جاودانه
فصل ۲۷. جوهره راه
هر بنا یا شهری به میزانی زنده است که به راه بی زمان ملتزم باشد .
راه بی زمان روندی است که نظم را فقط از خود ما بر می آورد , این روند اکتسابی نیست , بلکه اگر ما بگذاریم , خود روی می دهد .
برای یافتن راه بی زمان نخست باید کیفیت بی نام را بشناسیم .
یک کیفیت محوری وجود دارد که مبنای اصلی حیات و روح هر انسان , شهر , بنا , یا طبیعت بکر است . این کیفیت عینی و دقیقاست , اما نمی توان نامی بر آن گذاشت .
تلاش ما برای یافتن این کیفیت در زندگی خودمان , چیزی است که همه انسان ها به دنبال آن اند و موضوع اصلی در ماجرای زندگیهر کسی است . این تلاش همان طلب اوقات فراغت و حالاتی است که در آن زنده ایم .
برای تعریف این کیفیت در بناها و شهرها , باید کار را با درک این مطلب شروع کنیم که هویت هر فضا از تکرار مستمر الگوهای خاصی از رویدادها در آن مکان حاصل می شود .
الگوی رویدادها همواره با الگوی صوری خاصی در فضا پیوندی نا گسستنی دارند . در واقع , چنانکه خواهیم دید , هر بنا یا شهر درنهایت امر متشکل از این الگوها در فضاست و نه چیز دیگر : این الگوها اتم ها و ملکول های سازنده بنا یا شهرند .
الگوهای خاصی که بنا یا شهر را می سازند ممکن است زنده یا مرده باشند .
به هر اندازه که زنده باشند امکان آزاد شدن نیروهای درونی ما را فراهم می سازند و ما را آزاد می کنند , اما اگر مرده باشند , ما رادر بند تناقضات درونیمان نگاه می دارند .
هر چه الگوهای زنده در چیزی – اتاقی , بنایی , یا شهری – بیشتر شوند , در قالب کلی منسجم ززنده تر و شاداب تر می شود و شورخودبانی و صیانت نفس را که همان کیفیت بی نام است , بیشتر در خود دارد .
و هر وقت بنایی چنین شعله ای در درون داشته باشد , جزیی از طبیعت می شود . همچون امواج اقیانوس , یا برگ های علف ,که اجزایشان در معرض بازی بی پایان تکرار و تنوع است , همه در محضر این حقیقت که همه چیز در گذر است .این خود آن کیفیت است .
پس برای نیل به کیفیت بی نام باید زبان الگوی زنده ای پدید آوریم که چون دروازه عمل کند .
این کیفیت را نمی توان در بناها و شهرها ساخت , بلکه صرفا می توان آن را به صورت غیر مستقیم با فعالیت معمولی مردم ایجاد کرد ,درست همچون گل که نمی توان آن را ساخت , بلکه می توان آنرا از دانه پروراند .
انسان ها می توانند با استفاده از زبان هایی که من آن ها را زبان الگو می نامم , بناها را شکل دهند و قرن ها چنین کرده اند . زبان الگو به کسی که آن را به کار می برد قدرت می دهد که بی نهایت بنای تازه و بی همتا به وجود آورد , درست همان طور که زبان عادی به او قدرت می دهد که بی نهایت جمله متنوع بسازد .
زبان الگو به امور روستا و جوامع کشاورزی محدود نمی شود . همه کارهای ساختمانی در سیطره نوعی زبان الگوست , و الگوهای عینی فقط بدین سبب در این کارها حضور دارند که زبان هایی که مردم بکار می برند آن ها را پدید می آورند .
و بالاتر اینکه :
فقط شکل شهرها و بناها نیست که از زبان های الگو ناشی می شود , بلکه کیفیت آن ها نیز چنین است . حتی حیات و زیبایی پرابهت ترین بناهای معظم دینی همه از زبان هایی نشأت می گیرد که سازندگانشان به کار برده اند .
اما در روزگار ما زبان ها از کار افتاده اند . چون این زبان ها دیگر عمومی و مشترک نیستند , روند هایی که آن ها را پرمایه نگاه می داشت از بین رفته , و از همین روست که امروزه حیات بخشیدن به بنا برای همه عملا نا ممکن شده است .
برای آنکه دوباره به سوی زبان الگویی مشترک و زنده راه بگشاییم , باید نخست بیاموزیم الگوهای پر مایه و حیات بخش را چگونه کشف کنیم .
سپس می توانیم کم کم الگوهای مشترکمان را با تجربه اصلاح کنیم , می توانیم با شناخت احساسی که این الگو ها در ما پدید می آورد به راحتی تعیین کنیم که آیا محیط ما را حیات می بخشد یا نه .
وقتی که فهمیدیم گونه تک الگوهای زنده را کشف کنیم , می توانیم در هر کار ساختمانی ای که برایمان پیش می آید زبانی برای خودبسازیم . ساختار زبان حاصل شبکه روابط میان تک الگوهاست , و کل زبان به همان اندازه زنده است که الگوهای تشکیل دهنده آن کل زنده اند .
سرانجام می توانیم با زبان های مجزا برای کارهای مختلف ساختمانی , ساختاری باز هم بزرگ تر بسازیم , ساختاری متشکل از ساختارهاکه پیوسته تکامل یابد وزبان مشترک شهر ماست . این « دروازه » راه است .
وقتی دروازه را ساختیم می توانیم از آن بگذریم و قدم در راه بی زمان بگذاریم .
حال که می خواهیم به تفضیل ببینیم که نظام غنی و پیچیده شهر چگونه می تواند از هزاران فعالیت خلاقانه سر بر آورد . اگر زبان الگوی مشترکی در شهر خود داشته باشیم , همه مان این قدرت را خواهیم داشت که از طریق عادی ترین فعالیت ها خیابان ها و بناها یمان رازنده سازیم . زبان , همچون دانه , سیستم ژنتیکی است که به میلیون ها فعالیت کوچک ما قدرت می دهد کلی منسجم تشکیل دهند .
در این روند , هر یک از اعمال ساختمانی نیز روندی است که طی آن فضا تشخص پیدا می کند . این روند از نوع افزودنی نیست که در آن اجزایی از پیش شکل یافته در کنار هم قرار گیرند و کلی بیافرینند , بلکه از نوع تحول و دگردیسی جنین است که در آن , کل بر اجزا مقدم است و اجزای خود را مرحله به مرحله به وجود می آورد .
روند شکفتن مرحله به مرحله پیش می رود , یعنی در هر بار یک الگو , در هر بار یک الگو جان می گیرد و قوت نتیجه کار به قوت هر یک از این مرحله هابستگی دارد .
با سلسله ای از الگوهای منفرد , بناهایی منسجم و دارای خصلت طبیعت , به همان سادگی که جملات در ذهنتان شکل می گیرند , خود را سامان می دهند .
به همین ترتیب گروه های انسانی هم می توانند با تبعیت از زبان الگوی مشترک , بناهای عمومی و بزرگ تر خود را طراحی کنند , چنان که گویی همه یک ذهن دارند .
وقتی که بناها به این صورت طراحی شد , می توان آن ها را مستقیما و به وسیله چند نشان ساده بر روی زمین ساخت , و این ساختن را نیز در درون زبانی مشترک انجام داد , اما مستقیما و بدون استفاده از نقشه .
سپس با چندین فعالیت ساختمانی , که هر کدام برای اصلاح و تکمیل محصول فعالیت های پیشین انجام می گیرد , کم کم کلی پدید می آید که از آنچه تک تک فعالیت ها می توانند به وجود آورند بزرگ تر و پیچیده تر است .
سرانجام در چارچوب زبانی مشترک , میلیون ها فعالیت ساختمانی منفرد به اتفاق هم , و بی آنکه کنترلی در کار باشد , شهری به وجود می آورند که زنده و منسجم و پیش بینی ناپذیر است – این همان پدید آمدن آرام کیفیت بی نام است , که گویی از هیچ بر می آید .
همین طور که کل شکل می گیرد , می بینیم که هویتی جاودانه به خود می گیرد که آن را شایسته نام هویت جاودانه می کند . این هویت هویتی ویژه و کالبدی و دقیق و ظریف است که هر گاه بنا یا شهری زنده می شود باید بوجود آید . این هویت تجسم کالبدی کیفیت بی نام در بناهاست .
اما این راه کامل نمی شود مگر آنکه دروازه را پشت سر بگذاریم .
به راستی این هویت جاودانه دست آخر هیچ ربطی به زبان ها ندارد . زبان و روندهایی که از آن ناشی می شوند , تنها نظم بنیادینی را عرضه می دارند که فطری ماست .
چیزی به ما نمی آموزند , بلکه فقط آنچه را از پیش می دانسته ایم و چیزی را که وقتی خودمان را از ایده ها و نظرها پیراستیم بارها و بارها کشف خواهیم کرد به یاد ما می آورند , و درست همان کاری را می کنند که از خود ما به ظهور می رسد .