بیوگرافی معمار کریستین پورتزامپارک
کریستین پورتزامپارک در ۵ می ۱۹۹۴ همزمان با جشن تولد ۵۰ سالگی اش برنده جایزه معماری ۱۹۹۴ پریتزکر شد. او هفدهمین برنده جایزه و ششمین فرد اروپایی بوده که از زمان تاسیس بنیاد هایت در سال ۱۹۷۹ چنین افتخاری را کسب کرده است.
این معمار نسبتا جوان فرانسوی که مورد احترام متخصصان معماری سراسر جهان قرار گرفته است اظهار می کند که او “طراحی است که قبل از تصمیم به مطالعه معماری به حرفه نقاشی مشغول بود.” و در حالی که همچنان به کار نقاشی ادامه می دهد، می گوید: “من هنوز هم نقاش و مجسمه ساز نیستم.” با این حال او سخنران و نویسنده پرکاری است. پورتزامپارک اگرچه هیچ سازه ای در ایالات متحده ندارد یکی از فینالیست های رقابت موزه جدید هنرهای معاصر شیکاگو و یک موزه هنری برای اوماها بود. او اخیرا در ژاپن برای طراحی آپارتمان هایش در شهر فوکوئوکا به رسمیت شناخته شده است.”
بسیاری از پروژه های کریستین پورتزامپارک در فرانسه هستند و شاید برجسته ترین آنها شهر موسیقی بوده که مجموعه ای از ساختارهایی هستند که در لبه پارک لاویلت در حومه پاریس قرار گرفته اند. این پروژه در واقع دو مرحله ساخته شده است. بخش اول، مسکن هنرستان ملی موسیقی و رقص که در سال ۱۹۹۰ به پایان رسید و بخش دوم با فضاهایی عمومی برای کنسرت ها در ماه ژانویه افتتاح شد. او می گوید هنگامی که کار خود را در سال ۱۹۸۴ بر روی شهر موسیقی آغاز کرد تفکراتش به اولین ساخته اش – خانه ای در استان برتاین معطوف شد: “در آن طراحی هر اتاق مانند یک خانه کوچک مجزا بود. من متوجه شده ام که هر پروژه جدید مجموعی از آثار قبلی من است. هیچ کار جدیدی برای زندگی بدون الهام از گذشته به وجود نمی آید. “
میتران رئیس جمهور فرانسه با مسابقات بین المللی اش برای طراحی ساختمان های جدید در کشور موجب رنسانس معماری فرانسه شد. او موضع خود را با این بیانیه روشن می کند: “من معتقدم مردم زمانی احساس بزرگی می کنند که معماری شان بزرگ باشد.” شاید یکی از شناخته شده ترین پروژه های عظیم یو مینگ پِی برنده جایزه ۱۹۸۳ پریتزکر، افزودن بخشی به موزه لوور باشد.
شهر موسیقی که به عنوان یکی از پروژه های باشکوه اروپا شناخته شده در مطبوعات معماری سراسر جهان مورد ستایش قرار گرفته است. مجله طراحی و معماری داخلی اسپانیا درباره شهر موسیقی چنین نوشت: “ساختمانی با کیفیت های غزلی، سرشار از سفیدی و ابهام، درتضاد با الهامات آسمانی و سایرشیوه های فنی، که نوعی از شیوه جدید آکادمی فرانسه است.” افتتاح رسمی آن اوایل سال ۱۹۹۵ بود.
هنگامی که پروژه شهر موسیقی آغاز شد یکی دیگر از پروژه های مهم پورتزامپارک – هنرستان موسیقی و خانه سالمندان اریک ساتی- که به عنوان یکی از بهترین نمونه های محتوایی در شهر بود مورد ستایش قرار گرفت. این پروژه که در سال ۱۹۸۱ پس از پیروزی در یک رقابت آغاز شد به عنوان اثری پست مدرن شناخته شده است اما معمار طبقه بندی آن را رد کرده و آن را سبکی بسیار شخصی قلمداد می کند.
پورتزامپارک می گوید: “هنگامی که ۱۳ سالم بود به هنر علاقه مند شدم. اما یادم می آید که با دیدن برخی از طرح های لوکوربوزیه نه تنها علاقه ام به هنر بلکه تفکراتم به معماری برانگیخته شد.” این موضوع تعجب آور نیست که این معمار معروف فرانسوی تاثیر زیادی بر معماران سراسر جهان از جمله برخی از برندگان جایزه پریتزکر مثل ریچارد مایر و کنزو تانگه داشته که هر دو لورکوربوزیه را موثرترین فرد در حرفه معماری می دانستند.
کریستین پورتزامپارک مطالعات معماری اش را در سال ۱۹۶۲ در دانشسرای ملی هنرهای زیبای پاریس شروع کرد. او ابتدا تحت تاثیر یوجین بیودوین به بیان تجربیات احساسی علاقه مند شد و سپس تحت تاثیر جورج کاندلیس کار سیستماتیک روی شبکه ها را شروع کرد.
او در سال ۱۹۶۶ در حالی که هنوز در مدرسه مشغول به تحصیل بود افکار ثانویه اش در مورد حرفه معماری شکل گرفت. “به نظر من معماری خیلی وابسته به کاغذ بازی و امور اداری بود و نسبت به هنرآزادی کافی نداشت؛ و آرمان های مدرنیستی که من قبلاً بسیار طرفدارشان بودم نتوانستند پرمایگی زندگی واقعی را نشان دهند. من همچنین از افراد تاثیرگذاری مانند لوکوربوزیه شروع به انتقاد کردم.” او برای ارزیابی مجدد به نیویورک سفر کرد. او نه ماه در دهکده گرینویچ زندگی کرد و از زندگی هنرمند در ارتباط با نویسندگان، شاعران و هنرمندان دیگر لذت برد. او می گوید: “من خواندم و نوشتم و با مردم دیدار کردم و مجذوب نیویورک شدم. “
او هنگامی که تحصیلات معماری خود را در سال ۱۹۶۹ به پایان رساند فوراً وارد عرصه کاری معماری نشد. “من با گروهی آشنا شدم که در حال مطالعه بر روی چگونگی تعامل افراد با همسایگان، انجام مصاحبه ها و بررسی ساختمان هایی بودند که چرا برخی مردم دوست داشتند و برخی مایل نبودند آنجا زندگی کنند. این جامعه شناسان و روانشناسان جامعه از مصاحبه با صدها نفر از مردم رنج بردند. من پس از سه سال بحث سیاسی در مورد معماری به عنوان یک موضوع منسوخ و یک رشته ای که قادر به تغییر جهان نیست به ایده ای واقع گرایانه برای درک معماری به عنوان یک مسئولیت اجتماعی دست یافتم و متوجه شدم که معماری ممکن است قادر به خلق آرمانشهر نباشد اما به عنوان یک معمار می توانم به تغییر چیزها برای بهتر شدن کمک کنم.”
او ادامه داد: “بنابراین من از موقعیت پیشگامم در دهه شصت کناره گیری کردم و تلاش کردم به طور متعادل بر کارهایی بپردازم که به نظر من تمرین بزرگ معماری است: تصمیم گرفتم یک محله کوچک موفق بسازم که پس از بیست سال بازسازی در اروپا غیرممکن به نظر می رسید. من در حال حاضر ساختمان را در ایجاد عملکرد جمعی جزئی از کل در نظر می گیرم که شهر است. در عین حال ساختمان هم باید پاسخی به نیاز مشتری یا کاربر باشد. “